۲۵

وقتی تمام سال‌های کودکی و نوجوانی را تحت تعلیم آموزه‌های «پرهیزکارانه» بوده‌ام و تمرینِ «خودداری» کرده‌ام، چه انتظاری داری که حالا بتوانم دوست‌داشتن‌م را فریاد بزنم؟ چه توقعی داری که بلد باشم علاقه‌ام را ابراز کنم؟ کی این‌ها را یادم داده؟ کِی؟

نظرات 7 + ارسال نظر
جواد چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 09:05

آنها که فریاد زدند آیا جز این بود که طرف مقابل را شیر کردند تا تو به هیچ انگارد!(توهمات عهد عتیق/ آیه ۱۸۳)
همین کار که نمی کنی عاقلانه تر است. عبرت بگیر برادر!
البته من علاقه ات را بی فریاد هم می شنوم. باشد که آنها هم عبرت گیرد(این یکی دیگه از فرمایشات مقام معظم رهبری است)

م.ب. چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 09:30

یکی نیست بگه عوضی تو که همه ی اون آموزه ها رو ریختی دور، فقط همین یکی رو نتونستی بذاری کنار؟

جلوی ضرر رو هروقت بگیری منفعته. بیا همین امروز اعلام کن دوسش داری. خودم هم آماده ام کمکت کنم :-)

صدرا چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 14:40 http://namaandan.blogspot.com

خب راست می گه بچه م! آهای فرد موردنظر شما هم گیر نده دیگه بابا جان.
البته ببخشیدا که من همیطوری از وانت پیاده نشده می پرم وسط این مباحثه ی دوستانه. اما خب بالاخره منم یکی دوبار یه جاهایی با شماها اومدم.

شازده شرقی چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 14:47 http://www.shazdeh-sharghi.blogfa.com

حالا اینی که گفتی حقیقت بود یا شهامت؟!
----------------------
سخت است
ناگوار است
هادی
بی شوخی این نمی دانم چه ای که نوشتی اعتراف پدردربیاوری بود که زخمش حالا حالاها درمان ندارد...

صدرا چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 19:34 http://namaandan.blogspot.com

به او می گویم که در قلب من است، پیش از آن‌که گلوله جایش را بگیرد...‬

م.ب. یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 09:07

آقا بالاخره یاد گرفتی علاقه ات را ابراز کنی یا نه؟
کاری از دست ما بر می آید؟
اگه کسی مد نظر بود و خودت نتونستی بگی در خدمتیم ها! وای خدایا زندگیمونو دادیم تو راه رفیق!!!

یه همکلاسی یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 11:47

واقعاوقتی روز ای اول دانشکده تو با روزهای آخر ترم آخر مقایسه میکنم متوجه یک سری تغییرات 180 درجه ای مشم و برام جای تعجب داره با این همه تغییر عمیق اعتقادی کمی تغییر کوچک اجتماعی سخت باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد