مزخرف

خاک بر سر دنیایی که تویش نمی‌شود بدون دغدغه‌ی فردا، شب را دیر خوابید. خاک بر سر من.

این خیلی خوب است. البته اگر مثل من، آخر شب و در سکوت بخوانی‌اش.

از فرط خستگی، این روزها دوباره دارم به بیکار شدن فکر می‌کنم. یک‌آشنایی داشتیم یک‌موقعی، که بالای وبلاگش نوشته بود:

 Never give up

هر بار که هوس بیکار شدن می‌کنم، یاد این شعار می‌افتم. شعار است واقعاً. شعار آدم‌های «موفق.» گندشان بزنند. گندم بزنند.

چرا جمع نمی‌کنم بروم پی کارم؟ بس نیست این‌همه خالی بودن؟ دیگر باید چی بشود که ول کنم بروم؟