ره به جای دگر نمی‌دانیم- 13

در حال‌وهوای خوش‌دلانه‌ای بودم. آمدم بنویسم «عشق می‌ورزم و امّید که این فنّ شریف/ چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود»، شجریان شروع کرد به خواندن: «عشق در دل ماند و یار از دست رفت...»


دیدم راست می‌گوید. دیگر از من گذشته که آرزوی حرمانی‌نشدن کنم: «ای عجب گر من رسم در کام دل/ کی رسم چون روزگار از دست رفت؟»