حال دل با تو گفتنم هوس است

آدم‌هایی که من را در حال درد دل کردن در خوابشان دیده‌اند، یکی‌دوتا نیستند. این البته مهم نیست. مهم این است که اغلب این آدم‌ها، ظریفانی از جنس لطیف بوده‌اند. وقتی به یکی‌شان گفتم: «ای بابا! باز هم در حال درد دل؟» می‌دانی چه جوابی داد؟ گفت: «آخه توی بیداری که درد دل نمی‌کنی.» 

اگر این را برای آن رفیق روانشناسم تعریف کنم، حتم دارم که می‌گوید: «اینها دلشان می‌خواسته برایشان درد دل کنی، بعد این خواب را دیده‌اند؛ یا وانمود کرده‌اند که این خواب را دیده‌اند.» من هم در جوابش -طبق معمول- خودم را می‌زنم به آن راه و می‌گویم که عمراً حرفش را قبول ندارم. ولی توی دلم قند آب می‌شود. هرچند، خوب که فکرش را می‌کنم می‌بینم چندان قند-آب-شدن ندارد. خوب‌تر که فکرش را می‌کنم، می‌بینم در واقع خودم همیشه دلم می‌خواسته برای یکی درد دل کنم. دست‌کم برای یکی که خیلی دوست داشته‌ام درد دل کنم. ولی خب، هیچ‌وقت وصال نداده. یعنی در واقع جرئت نکرده‌ام. بس‌که... 

بس‌که چی؟ نمی‌دانم.

نظرات 10 + ارسال نظر
ماهی خانوم دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 10:03 http://mahykhanoom.blogfa.com

بس که ...ی !(جای خالی را با کلمات مناسب پر کنید.)(۲ نمره)

م.ب. دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 15:12

بس که آدمها را با خودت غریبه میبینی. دوست داری خاطراتت را شخصی نگهداری و حال میکنی که چیزهای ارزشمندی داری.

ولی قند آب شدن دارد.

صدرا دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 23:38 http://namaandan.blogspot.com

خانم من بگم خانم من بگم؟

جواد چهارشنبه 9 تیر 1389 ساعت 08:50

بس که ری...ی! هر کی گفت اون حرف که جا افتاده چیه؟ من ارازن حساب می کنم( ۱.۵ نمره)

افسانه چهارشنبه 9 تیر 1389 ساعت 11:44

هادی بس که خودت رو اذیت کردی
حتی با نوشته هات.
آماده ترین نمونه اذیت کردن خودت هم قند تو دلت آب شدنه... وقتی آب میشه وقتی حسش می کنی چرا ابراز نشه ... شاید این طور متفاوت تر باشه.

به نظرم تو خودت رو از خودت هم پنهون می کنی گاهی...
خودت رو بریز بیرون خود خودت رو حس کن... انقد دوسدارممم :-)
منظورت از وصال نداده پا نداده بود؟ خوب گفتی خوشم اومد:-)

محمدرضا پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 11:44

صدای گیر کردن دم دلت در تله مشترک زندگی به گوش
می آید
بیچاره دلت در غم بسیار افتاد و غیره و اینها...

اقبالییش جا افتاد گفتم مدیون نشی پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 11:45

مهرآوه جمعه 11 تیر 1389 ساعت 00:48

زورکی که نمی شه درد دل کرد. هر موقع خواستی با هر کی خواستی درد کن.

بچه رو زور نکنید تو روحیه اش تاثیر بد داره .

بلاخره هادی هم یک روزی می فهمه زیادی به خودش سخت گرفته و شاید هم بقیه می فهمن که زیادی همه چی رو راحت گرفتن

زنده باد زندگی

مهرآوه جمعه 11 تیر 1389 ساعت 00:53


راستی سلام به همگیییییییییییییییی
امروز نمی دونم چرا ولی حسابی سرحالم و خوشحال
به یاد همتون هستم شاد باشین

الان هادی می گه تا من یک کلمه از خودم و دلم حرف می زنم اینجا یک کنفرانس خبری پیش می اید. هادی این نشون می ده که ... (‌خودتون کلمه بذارین)


اشکان پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 10:06

درود
بسکنم تو خنکی
سیل جوادم نیکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد